A SIMPLE KEY FOR داستان های واقعی UNVEILED

A Simple Key For داستان های واقعی Unveiled

A Simple Key For داستان های واقعی Unveiled

Blog Article

علی را دوست داشتم و می‌خواستم با او خوشبخت شوم اما الان برخلاف میلم در حال جدا شدن هستیم.

اگرچه وکیل لوتزها ادعا کرد که این خانواده به او اعتراف کرده‌اند که داستان‌های ارواح ظاهراً واقعی خود را جعل کرده‌اند، این زوج اصرار کردند و یک تست دکتر دروغ انجام دادند.

او گفت که به تازگی به خواب رفته بود که یک حضور شیطانی او را با بازویش از رختخواب بیرون آورد و به سراسر اتاق کشید.
مجله
چشم مغازه دار گرد شد. اون لحظه ای تردید کرد، بعد نفسشو حرصی بیرون داد و گفت: “خب، می تونی اونو داشته باشی.”

آندریا پرون گفت: «این روح، هرکسی که بود، خودش را معشوقه خانه می‌دانست و از اینکه مادرم برای آن موقعیت رقابت می‌کرد ناراحت بود».

او که متقاعد شده بود که هوای کوه راکی او را از بیماری درمان می‌کند، در سال ۱۹۰۷ تصمیم گرفت یک هتل مجلل در آن‌جا بسازد.

او گفت: «فکر می‌کردم از حال می‌روم. مادرم با صدایی که مال خودش نبود و به زبانی که مربوط به این دنیا نبود شروع به صحبت کرد. صندلی او معلق شد و او را در اتاق پرتاب کردند.

این خانه بیش از یک سال خالی ماند و سپس توسط جورج لوتز به قیمت ۸۰۰۰۰ دلار خریداری شد.

طبق گفته‌های «غریبه زیبا: روح کیت مورگان و هتل دل کورونادو»، افرادی که فعالیت‌های ماوراءالطبیعه را در این هتل گزارش کرده‌اند، کم نیستند. میهمانان نورهای سوسوزن، یک تلویزیون گول‌زننده و تغییر دما را تجربه کرده‌اند که از ناکجاآباد ظاهر می‌شود و به طور غیرقابل توضیحی ناپدید می‌شود.

همراهی نکردن او باعث شد من هم بیشتر اوقات در خانه تنها باشم و کاری برای انجام دادن نداشته‌ باشم. دنیای ما به کلی با هم متفاوت بود، نگاهمان به زندگی فرق داشت، من دوست داشتم چیزهایی را تجربه کنم که او خیلی پیش‌تر از اینها تجربه کرده ‌بود و حالا هیچ جذابیتی برایش نداشت. تا یادم نرفته بگویم ما از نظر ظاهر هم خیلی با هم فرق داریم و تا به حال چندین بار شده ‌است که وقتی به خرید رفته‌ایم ما را به عنوان پدر و دختر دیده‌اند.

برای یک لحظه، مرد همان‌جا زیر بارش باران در حالی که پوزخند می‌زد مانند مرد دیوانه‌ای ایستاد. سپس دستش را درون جیبش کرد، چیزی بیرون آورد و به آرامی دستش را بالا برد. سوییچ ماشین پدر دخترک در دستش بود!

شهادت او به یک نیروی ماوراءالطبیعه در دادگاه به‌خوبی پیش نرفت؛ با توجه به اینکه او احتمالاً، در میانه یک استراحت روانی نیز، یک معتاد به مواد مخدر بود.

دخترک با هیجان سر تکون داد. “من اونو می خوام! من اونو می خوام!”

وحشت آمیتیویل: یک داستان واقعی ارواح ترسناک یا چیزی شوم تر؟

Report this page